به گزارش ایلنا، هرچه هم هر روز خبرهای عجیب و غریب از فوتبال کشور بشنویم و شاهد افشای پرونده‌های فساد باشیم، هرچه هم که هر روز از شنیدن و ‌خواندن حرف‌های مسئولان فوتبال مملکت تعجب کنیم و آه و افسوس داشته باشیم که چرا فوتبال اسیر این همه سوءمدیریت است و چرخه‌ای بی‌حاصل را در هر بخش‌اش طی می‌کند، هرچه هم از اوضاع بی‌سامان لیگ شاکی باشیم و از شرایط تیم ملی حرص‌مان بگیرد، هرقدر از عدم صعود نزدیک به نیم قرنی تیم امید به المپیک غمگین باشیم و از پیگیری اوضاع تیم‌های پایه غصه بخوریم، هر قدر اشکمان از دیدن شرایط لیگ فوتبال زنان کشور جاری شود و فریادهایمان از کمبودهای فوتبال زنان به هیچ گوشی نرسد، هر چه این فوتبال ما شبیه خیلی چیزها هست جز مفهوم فوتبال در جهان اما وقتی به روز دربی یا همان شهرآورد سرخابی‌ها می‌رسیم انگار می‌شویم همان نوجوان دهه‌های قبل زندگی که جز هواداری تیمی از بین قرمز و آبی، هیچ نمی‌دانست روزهایش خلاصه می‌شد در کل کل‌های فوتبالی در دفاع از تیمش مقابل دوست و آشنا یا حتی غریبه‌ها.

از آن آدمی که بیست سال پیش یک هوادار متعصب بود، در وجودم اثر خاصی نمانده است. آنقدر بالا و پایین این فوتبال را دیده‌ام که دیگر نمی‌توانم یک عاشق بی‌چون و چرا باشم و سال‌هاست حتی درگیر کل‌کل‌ها نمی‌شوم اما با همه اینها مگر می‌شود به روز بازی استقلال و پرسپولیس رسید و بی‌تفاوت بود؟ برای من نمی‌شود. برای من که نیمه بیشتر عمرم را در رسانه‌های ورزشی گذرانده‌ام، ده‌ها دربی را در مقام تهیه کننده پخش زنده رادیویی گذرانده‌ام، ده‌ها بار از نتیجه دربی شادی یا غم را تجربه کرده‌ام، نخستین ستاره‌های ورزشی‌ام را از دل دربی انتخاب کرده و روزگاری در همان نوجوانی عکسشان را به دیوار زده‌ام، برای من جدایی از این بازی ممکن نیست.

از این بازی که روی کاغذ سه امتیاز دارد و انگار امتیازش تمام عمر ما را به دوش می‌کشد.  روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها در چند روز گذشته پر بود از مصاحبه و گزارش و گفت‌وگوهای مرتبط با این بازی. از خبر آغاز بلیت فروشی تا تقسیم صندلی‌ها بین هواداران، حضور پیشکسوتان در تمرین سرخابی‌ها و ده‌ها تیتر و ماجرای دیگر. خبرها را خوانده‌ام و منتظرم تا ترکیب نهایی را در روز نهایی بدانم اما دربی نود و دوم برایم عدد غریبی است. این عدد مرا به فکر می‌برد. با یک حساب سرانگشتی یادم می‌آید از اوایل هفتاد درگیر این بازی بوده‌ام، از دربی چهلم. یعنی پنجاه دربی را دیده‌ام و اغراق نیست اگر بگویم در تمام این پنجاه دربی دلم خواسته بازی را در ورزشگاه آزادی ببینم. روی یکی از صندلی‌هایی که شما بهتر می‌دانید چه می‌کند با قلب یک هوادار بنشینم، ساندویچ خیار شور بخورم و برای تیم محبوبم هورا بکشم. 

مهرماه که برای نخستین بار یک بازی فوتبال ملی را در ورزشگاه آزادی دیدم، در تمام مدت بازی نه فقط همان نمایش پرگل تیم‌ملی که هزار بازی ندیده از آن سکو از مقابل دیدگانم گذشت. در میانه میدان ایران کامبوج را گلباران می‌کرد و من صدها بازی دیگر را می‌دیدم. ده‌ها رقابت استقلال و پرسپولیسی که نتوانستم در ورزشگاه ببینم. هنرنمایی‌های عابدزاده را در دروازه به یاد می‌آوردم. دفاع‌های زرینچه و نمایش درخشان محمود فکری. گلزنی‌های علی کریمی و کریم باقری، برومند را می‌دیدم و آن دربی جنجالی دهه هفتاد و ‌چقدر زیاد است اگر بخواهم همه‌اش را بنویسم. شاید باورش برای یک خارجی غیرممکن باشد که پنجاه دربی را خارج از ورزشگاه دیده باشی و برای پنجاه و یکمی هم حسرت نبودن در ورزشگاه را بچشی...

در مسیر در شرقی ورزشگاه آزادی تا ورودی بانوان برای بازی ایران-کامبوج، در اتوبوس با دختران حرف می‌زدیم و شاد بودیم. ناگهان یکی با صدای بلند فریاد زد: «احمد عابدزاده»... همه جواب دادند: «شیره». . بعد گفت علی (با کشش حرف ی)کریمی و همه تکرار کردند و بعد علی دایی و بعد فرهاد مجیدی و بعد علیرضا منصوریان و بعد بغضی که آه ما به ورزشگاه رسیدیم اما دیگر خبری از عابدزاده و مجیدی، دایی و کریمی نیست. آنکه هربار از چند روز پیش از آغاز دربی با دوستانش‌ قرار و مدار خرید بلیت می‌گذارد شاید خوب نداند این حرف‌ها چه معنی می‌دهد اما مایی که نهایت قرار و مدارمان برای دربی، جمع شدن در کافه یا خانه دوستی است، خوب می‌دانیم حسرت تماشای دربی در آزادی چیست؟ 

نود و دومین دربی امروز برگزار می‌شود و جدا از اینکه چه نتیجه‌ای داشته باشد و امتیازهایش چطور تقسیم شود، مثل تمام دربی‌های گذشته از پشت صفحه تلویزیون در تاریخ زندگی دختران فوتبال‌دوست ایران ثبت خواهد شد. البته که شاید بازهم چند دختر ریشدار ریسک بازداشت و تحقیر را به جان بخرند و خودشان را به سکوها برسانند... در این بازی مردانه، برای جدول رده‌بندی لیگ و هیاهوی خبری شاید نتیجه فرقی کند اما برای من در پشت تصویر شیشه‌ای تلویزیون فرقی ندارد. من فقط نگاه می‌کنم و اندک امیدم را در وجودم حفظ می‌کنم که شاید دربی نود و سوم روی یکی از صندلی‌های آزادی نشسته و یکی از هزاران سرخابی داخل آزادی باشم، نه باز تماشاگری در میان میلیون‌ها بیننده محروم از آزادی.   

یادداشت:

شکوفه موسوی